جدول جو
جدول جو

معنی تفنگ دار - جستجوی لغت در جدول جو

تفنگ دار
ژاندرام، تفنگ دار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
دارای زنگ مثلاً ساعت زنگ دار، طنین دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگ بار
تصویر تنگ بار
آستان و درگاهی که بار یافتن در آن دشوار باشد، برای مثال دل شه در آن مجلس تنگ بار / به ابرو فراخی درآمد به کار (نظامی۶ - ۱۰۷۹)، ویژگی کسی که هیچ کس را نزد خود بار ندهد و راه یافتن به او ممکن نباشد، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(باشگو)
بزرگ جثه. تناور. فربه. کلان. درشت. بزرگ جسم: عطاط، مرد دلاور و تن دار. امح، فربه تن دار. درعث، کلانسال تن دار. کبر کبراً، بزرگ گردید و کلان و تن دار شد. قسطری، ضروط، صهود، هدف، هرجاس، تن دار. (منتهی الارب) ، حافظ تن. نگهدارندۀ تن. حافظ جسد. حافظالاجساد:
انده ارچه بد آزمون تیریست
صبر تن دار، نیک خفتانست.
مسعودسعد.
عقل را گر سوی تو هست شکوه
بادۀ عقل دزد را منکوه
اندکی زو عزیز و تن دار است
باز بسیارخوار از او خوار است.
سنایی.
- تن داری، غلظت و صلابت: و اندر آب به سبب آمیختگی با خاک تن داری و استیلا که پدید آید تا چون جسمی را برنهادگی بنهند بر آن نهاد دیر بماند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(اَ هَْ وا)
آنکه تفنگ برمیدارد و نگهبان تفنگ. (ناظم الاطباء). تفنگ چی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، دسته ای از نظامیان بعهد قاجاریه. (یادداشت ایضاً).
- تفنگداران دریایی، یکی از رسته های سپاه انگلستان.
- تفنگدارباشی، از مناصب قشون در دورۀ قاجاریه.
- تفنگدارخانه، اسلحه خانه. جایی که تفنگهای قشون در آن نگهداری میشد
لغت نامه دهخدا
تلفظ ارمنی تکودار است، رجوع به ’احمد تکودار’ و کتاب ’از سعدی تا جامی’ ادوارد برون ترجمه حکمت ص 29 حاشیۀ 1 شود
لغت نامه دهخدا
(اَهَْ وَ)
تفنگ سازنده و صانع تفنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کسی است که کارش کلنگ داری است و با کلنگ کار می کند و زمین را می کند. (آنندراج ذیل کلنگ). آنکه کلنگ بکار برد. کلندگر. (فرهنگ فارسی معین). کلنددار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مرد بیل دار و کلنگ دار جهت کار قلعه بر ممالک آذربایجان رقم شد. (عالم آرای عباسی، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دُ شُ دِ بَ)
درخت ساقه دار. (ناظم الاطباء). تناور. آنکه اندامی بزرگ دارد از انسان و حیوان و گیاه
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلنگ دار
تصویر کلنگ دار
آنکه کلنگ بکار برد کلندگر: (و مرد بیل دار و کلنگ دار جهت کار قلعه بر ممالک آذربایجان رقم شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنه دار
تصویر تنه دار
تناور، درخت ساقه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن دار
تصویر تن دار
کلان، درشت، تناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفنگدار
تصویر تفنگدار
تفنگچی، مسلح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
قارع الجرس
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
Ringing, Shrilly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
retentissant, de façon stridente
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
sonoro, estridentemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
çınlayan, tiz bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
звенящий , пронзительно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
klingend, schrill
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
дзвінкий , різко
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
শব্দময় , তীক্ষ্ণভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
گونجتا ہوا , تیز آواز میں
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
ดัง , อย่างแหลม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
inayoambaa, kwa sauti kali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
울리는 , 날카롭게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
响亮的 , 刺耳地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
鳴る , 鋭く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
מצלצל , בצורה צורמת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
berdering, dengan bising
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
गूंजने वाला , तीव्र ध्वनि से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
klingelend, schril
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
dzwoniący, piskliwie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
resonante, estridentemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زنگ دار
تصویر زنگ دار
risonante, stridentemente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی